شاینور



تا الان از صبح تا حالا که ساعت ۷ عه شبه و کلی امتحان و کار برای انجام دادن داری،این همه از وقتت رو کشتی،بهش فکر کردی فکر کردی خودت رو کلافه کردی بسه بسه!ببین بعد از رفتنش چقدر عوض شدی چقدر پیشرفت کردیببین دویدی دنبال کار ببین نترسیدی از آینده ببین قلدرانه جلوی اهدافت وایسادی و گفتی میخواهم بهشون برسم پس میرسم؟یادته دخترک تو اوج ناراحتی میرفتی سر کار؟یادته تلاشت رو سر کلاسا؟یادت رفته ترم ۳ مهندسی و کار کردنتو؟چرا متوقف شدی؟چرا داری میزاری زندگی بازیت بده؟بسه!کیفیت هایی هستند که نداری !ب د س ت ش و ن بیار!نداری دیگه نداری پاشوپاشو نذار افسردگی و خمودگی و کلافگی بهت چیره بشه،پاشو مرتب ترین باش میدونم میدونم چقدر حالت بده ولی همین قدم های کوچیک خوبت میکنه همینا نشون میده چقدر قدرت داری ،پاشو زحمت بکش تلاش کن چیزی بدون زحمت به دست نمیاد پاشو دخترک

کلی امتیاز داری نترس از آینده.

ادم های خوبی باز خم سر راهت قرار میگیرن آدم های خوبی باز هم میشناسنت باز هم انتخابت میکنن چون عالی هستی چون تو چشم هستی چون قدرتمند هستی چون شایسته احترام هستی حدت رو پایین نیار بچه جان!تو میتونی قوی تر و بهتر از هر کسی عمل کنی فقط و فقط بدون اختیار تو دست خودته و تو میتونی کنترل کامل کامل روی خودت داشته باشی.

من امتیازاتی دارم،من زیبا هستم ،من اصیل هستم ،من زبان بلدم ،من کار میکنم ،من جذاب هستم ،من شیک پوش هستم،من کلی کتاب خوانده ام من کلی حرف برای زدن دارم ،من با استعداد هستم من صدای قشنگی دارم چرا یادم رفته بود؟

بگذار این هفته راهش را با ارامش طی کند 

بگذار تمام شود بگذار قدرت را به رخ بکشی این هفته با چندین تا امتحان باهم و پشت هم ،لا سر کار و با کلاس فرانسه فشرده بگذار از پسش بر بیای بگذار موفق ترین عملکرد رو در این شرایط سخت از خودت نشون بدی

باید هفته بعد بنویسی در همین صفحه بنویسی که چطور جنگیدی

نور!بگذار این چند روز همانی باشد که هر وقت یادم امد افتخار کنم بهت،باشه؟


کمی تاریک شده ام،میخابم ،نمیجنگم برای رویاهایم.بیدارم،در رویای روزهای گذشته،یادش مرا فراموش کاش!

دخترک قصه همین روزها درست همین روزها سال پیش ارتباطی را شروع کرده بود،خوشبینانه عاطفی،او فرق داشت البته،به دخترک حس اطمینان میداد،گذشت چند ماهی گذشت باهم خوش بودند،گاهی هم پسر داستان خطاهایی میکرد،دخترک میبخشید.اوج رابطه،اوج اوج رابطه،وقتی عشق جوانه زده بود در کل بدن دختر ،رفیوز!پسرک او را نخواست،گفت نمیشود ،آینده ندارد ،به جایی نمیرسیم،باشد باشد

حالا دخترکی که من باشم،۶ ماهی گذشته از تمام کردنم،افسردگی جای عشق از سر و کولم بالا میرفت،کمی بهتر شدم،کمی! حالا که وقت آینده ام است حالا که وقت جبران امتحانات گند زده ترم پیشم است ،ترم ۲ زمانی که بخاطر او نتوانستم نتوانستم بخوانم،حال یادش دوباره اماده خانه کرده کنج چشم هایم،یک وقت هایی میگم که یادش نمیآید اصلن که بوده ای ،حالا که ارتباط دیگری را شروع کرده،حالا که چشمهای قشنگش برای کس دیگری میخندد،حالا که صدایش را برای دختر دیگری نرم میکند و دوستت دارم میگوید ،نمیدانم خدایا نمیدانمتقصیر من است ؟تقصیر من است که عاشق اسمش بودم؟که تقدیر اسمی که من دوست داشتم را ننوشته بود؟تقصیر من است که زود عاشق شدم؟؟نمیدانم،کلافه ام .میخواهم ارتباط جدیدی را شروع کنم که باز ایمان بیاورم به معجزه ی عشق !ولی نیست.کسی نیستکسی درخور من نیستکسی نیست که دلم را تالاپ مثل بغل گرفتن اون بندازد پایین!فقط میدانم معجزه من صبر من است !صبر کنم.فراموشت میکنم .بدیش این است هر چه داشتم از او حذف کردم!حال نمیتوانم از کجا باید مطمئن شوم دوستم داشته وقتی دیگر کلمه ای از کلماتش نیست.انقدر حالم بد است که تابحال مثل آن نبوده هر بار بدتر از دیگری .ولی .سرپا میشومعشق می آید!عشق بی دعوت می آید!



اینرو برای دوستام فرستادم و میگم منم امشب!الان در حالی که نزدیک ۱۲ شبه ،فردا از صب دو تا امتحان ۳ واحدی دارم که برای هیچ کودوم انچنان نخوندم،استرس دارم و ارومم همزمان،میدونم نور تلاشش رو داره میکنه،خدا روشکر میکنم برای آهنگ هایی که دارم و ارومم دارن میکنن،قرار فردا با دوستم رو نمیدونم کنسل کنم یا نه ،فقط میدونم این چند روز بقدری خسته شدم که نیاز به یه استراحت خیلی بزرگ دارم خیلی خیلی بزرگ.

 

 


حال

دخترک اشتباهاتی داشته .دخترک یادش رفته اصالتش را ولی  دخترک میداند چکند

منتظرم منتظرم امتحان فردا رو بدهم بعد بروم سر کار و انتراک بین کار های بچه ها بشینم فکر کنم فکر کنم و برنامه بچینم فکر و فکر و فکر .

امروز فهمیدم شدیدن کمالگرا هستم دخترک صفر و صدی!صدت میکنم ببین !

سشنبه ۱۷ دی ماه سالگرد آشنایی من با پرتقالم است،من نمیتوانم عشق را انکار کنم نمیتوانم نمیشود .دوستش دارم هنوز هم ته مه های قلبم و هر چند انتخابش نبودم و ازار دیده ام ولی تجربه عاشق شدن و آن لحظات بدون قضاوت اون به من اجازه داد در کنارش زن باشم دختر بچه اش باشم معشوقه اش باشم و همه و همه و همه اینها خاطرات فراموش نشدنی زندگی من هستند

اعتیاد به عشق .اخ دلم سرتونین میخواد!


سهم من از زندگی خیلی بیشتر از این حرفاس!از وقتی شروع کردم به دوست داشتن خودم،به حرکت در جهت ایده آل های خودم حالم بهتر شد،خوب شد کاملن حتی!چیزی ک من بهش نیاز دارم یه ادم خفنه !ولی نه یه پارتنر خفن نه!خودم !خودم باید به خودم حس ارزش بدم!


دور شدن فرار کردن نبودن همیشه بد نیست

گاهی میبینی اون چیزایی که فکر میکردی نمیتونی بزاریشون کنار ،بدون اونا هستی و به هیچ جای عالم هستی بر نخورده.

الان که حس کردم که جاذبه ای بین من و استادم به وجود اومده و سعی داره خودشو بهم نزدیک کنه ،استادی که روز آخر صدام کرد که کارم داره و میخواد یه کانکشن ایجاد کنه،حالا بجای پنهون شدن پشت بهونه ها،مستقیم حرفشو زد،دوست داره باهام صحبت کنه هر شب یا یه شب در میون!

من نمیخوامش .برهه ای نیستم که کسیو و بتونم بخوام و اونم آدم و تیپ شخصیتی ای نیست که من بخوام،فقط بهم گفت باهوش و گفت سهم تو از زندگی خیلی بیشتر از این حرفاست اره خب منم میخوام برم سهممو بگیرم و میدونم سهمم خیلی بیشتر از اون استاده

اینستاگراممو بستم ،تلگرامم و  واتسام هم خواهم بست و با خط جدید ایرانسل میخوام که یه اکانت بسازم با ادمای امنم که توشن!یه پاکسازی کنم گوشیمو!دسترسی ادمایی که این سکیورم میکنه بهم قطع میشه و انتظار هیچ تماسی از هیج فردی از گذشته رو ندارم و آن چنان ایزوله میشم که میرسم و میچسبم به کارها!

حنا عزیزم،مرسی که هستی مرسی که مثل یه معجزه ای و برای من فراستریتد و سردرگم یه راه حلی نه یه دوای موقتیه ایشالله و به امید اینکه.

میبینی واقع بینانه میبینی و نظر میدی مچکرم ازت.خدا ادمای خوبی جلوی پام گذاشته.عجیبه ولی بعد از حرفای دیشب حنا دلم رابطه نمیخاد دلم تلاس میخاد برای کار کردن رو برندم رو خودمفردا اولین روز من است.فردا اولین روز از ادامه زندگی من است

پ.ن:فردا برای حنا تولد میگیرم،یه کام کیک همراه با دسته گل ^_^عکسش و آپلود خواهم کرد


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها